جای خالی

کاش جای خالی قلب و زندگیمان با ظهورش پر شود

جای خالی

کاش جای خالی قلب و زندگیمان با ظهورش پر شود

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ ارديبهشت ۹۴، ۱۰:۰۹ - ღ*•.¸بــــــــے قــــرار¸.•*´ღ
    زیبا بود++
  • ۳۱ فروردين ۹۴، ۲۲:۴۸ - بــُگــذار گـمنــامـ بمـــانـَـم
    چه خوب گفتید...
  • ۲۵ آبان ۹۳، ۲۳:۳۶ - آویزون ...
    (+)

فراموشی

یه مدت بود کمتر بهت فکر میکردم..سعی میکردم دلتنگیم رو نسبت بهت کمرنگ تر کنم...مدام در حال کار کردن بودم بی هیچ وقفه ای
اما فکر نمیکردم این دلارام سطحی رو ازم بگیری...
از شنبه دیگه نمیرم سر کار...
یعنی اخراج...امیدوارم تو اخراجم نکنی..
حداقل کمکم کن دلتنگی تو رو تحمل کنم.
ربی صبره علی حر نارک فکیف اصبر علی النظر فراقک... 
ربی...

هی..........

نیک می دانی که اگر بیش از پیش سبب دوریم از تو نمی شد.. پیش تر از این خود را می رهاندم از این خاکی....

استاد راهنما

تو این دنیا وقتی بخوای پایان نامتو بنویسی ... 
برات یه استاد راهنما میدن...
خدا تو چرا بدون استاد راهنما...
از ما پایان نامه زندگی طلب میکنی..؟
اللهم عجل لولیک الفرج.. 

مردم

کاش همه مردمانی که به خیال خود از روی زرنگی از من کولی میگیرند و بیگاری میکشند..

میدانستند تنها به خاطر فراموشی دلتنگی جانکاه دوری از تو تن به هر کاری که میگویند میدهم.

حتی سر نماز هم به جای فکر کردن به تو...  فکرم را کج میکنم 

حتی اگر مجبور شوم چند بار بخوانم...

میدانم حال دلم اصلا خوب نیست...

خوب که نه...زار است... 

حسود...

من کلا یه آدم حسودیم...

از حسودیم گاهی خوابم نمیبره..

دائم با خودم ور میرم...

هی چیزی رو که بهش حسودیم میشه رو بالا پایین میکنم...

خودمو جای اون میزارم و .....

خلاصه یه روز از حسودیم میمیرم..

یکی از چیزایی که خیلی حسودی میکنم اینه:



به یکی خیلی حسودیم میشه...

خودشو به حدی رسوند که ذره ای فاصله  از معشوقشو نمیتونست تحمل کنه...

حتی به اندازه ضخامت بال فرشته .......

تو گودی قتل گاه که فرشته بال هاش رو روی سرش پهن کرد تا حداقل کمی از سوزانندگی خورشید کم کنه..

گفت کیستی که میان من و خدایم قرار گرفته ای ؟؟ برو کنار!!!!

میدونی یعنی چی؟؟؟

اونقدر نزدیک که تحمل فاصله ای به اندازه بال فرشته رو هم از معشوقش نداشت..

حقشه از حسودی بعضی چیزا درجا قالب تهی کرد...

اللهم ارزقنا...


بی چیز

تو بیا عاشقت شوم آقا 

که مرا غیر عشقت نمیخواهد.

من دیگه حرفی ندارم

میگم خداااا 
من از کارام تموم شدم هر روز ۳ بار میام دیدنت....
میشه تو هم اگه کارات با بنده های محبوبت تموم شد به سری هم به من بزنی..؟




فکر میکنم کم  کم باید در وبلاگ رو تخته کنم...
یا اینکه سر درش بنویسم.. "یادداشتهای یک دیوانه"

بی خودی های من

دستنوشته های گاه و بیگاه و فی البداهه که نیاز به تغییرات دارن..
پ ن :نه اینکه منم زیاد تغییر میدم..!!؟؟

دل تنگ مدینه بودنم هیچ عجب نیست...
این درد دل و سینه من هیچ عجب نیست....




دلداده ی عشق مادرم زهرایم
سرگشته کوی مادرم می مانم




در حسرت یاران به قدم گاه روانم
در اوج غریبی به خدا هیچ ندانم
گر عشق مرا نیک بدانند نمیرم
زین عشق ، شهادت برسد.. کاش بدانم

عاشقی

حدیث عاشقی از بر نوشتند

چرا پس عشق را بی سر نوشتند

سرودی تازه را از عشق خواندند

بدون عین و شین و قاف خواندند

مگر جز نور عشق از او چه دیدند

که اینگونه سر مولا بریدند

این از دستنوشته های چند سال قبلمه..

به این نتیجه رسیدم که روی دستنوشته هام نمی شه اسم شعر رو گذاشت.

فعلا نتونستم دستنوشته قبلیمو اصلاح کنم.

من یا من

یکی از دوستانم خیلی قبل می گفت:
با خودم که فکر می کنم میبینم  بدون خدا من هیچی ندارم...
اما اخیرا بهم گفت..
به این نتیجه رسیدم که
بدون خدا منی وجود نداره که چیزی داشته باشه یا نداشته باشه....