مادر جان...
- دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۱۴ ب.ظ
یه روز یه دختر کوچولویی بهم گفت: می دونی چی دلم می خواد؟
گفتم:چی؟؟
گفت:بهم نمی خندی؟
گفتم :بستگی داره.
مکثی کرد و
گفت:اونقد دلم می خواد مادر دوعالم حضرت زهرا رو بغل کنم و سرم و بذارم رو زانوهاشونو های های گریه کنم.
شروع کرد و های های گریه کرد.
تویه گریه هاش می گفت: اماااا می ترسم دردشون بیاد..
من راضی به درد پهلو نمی شوم...
- ۹۳/۰۳/۰۵